بعد از ۳ ماه کار روی پروژه

بالاخره تصمیم گرفتم بنویسم. نظم و اینا که حالیم نیست … تنها برنامه‌ای که دارم اینه که انقدر راحتش کنم که برای ۲ خط نوشتن عذاب نکشم :D

قصه چیه ؟

اسفند‌ماه با سفارش یه دوست نشستم یه پلاگین وردپرس-ووکامرس برای شبکه بلاکچین tezos نوشتم.

قصه از این قرار بود که این شبکه تصمیم می گیره یه ایونت برگزار کنه و دعوت می کنه از کساییکه ایده یا طرح قابل اجرایی برای توسعه شبکه دارند.

البته خب همه اینا قبل از کرونا بود (اواسط بهمن شل شل شروع کردیم پروژه و و اون موقع کرونایی نبود تو ایران.)

و گذشت و من روزهای اول عید که به لطف کرونای عزیز خونه نشین شده بودم رو صرف دیباگ های نهایی افزونه اولیه کردم و طرح رو فرستادیم.

قرار بود تا اواخر فروردین دیگه ته ته تهش تا وسط اردیبهشت جواب اینکه قراره پول تغریبا 15 هزار دلاری رو برای انجام مابقی کار بگیریم بیاد. اما باز هم به لطف کرونا قضیه کسنل شد و یهو اخرین روز های خرداد امیر انصاری (کسی که با هم پروژه رو شروع کردیم.) حبر داد که پاشو بیا بقیه پروژه رو بزنیم پول اوکی شده.

حالا منم که کلا بیخیال پروژه شده بودم بعد از 3 ماه زورم میومد شروع کنم کار رو.

خسته خسته و خرامان خرامان نشستم به انجام دادن بقیه کار و یه ریفکتور گنده رو کل پروژه زدم که نتیجش شد payzos.io

از به فنا رفتناش بگم

اسمم رو پس بده لعنتی

اولین گیری که توی پروژه داشتم این بود که نمی تونستم با اسم خودم پروژه رو ادامه بدم.

اگه گیت‌لب پروژه رو چک کنید یه پاندایی با اسم John Peterson که حتی نمی تونم فامیلیش رو تلفظ کنم کلی کامیت زده روی پروژه.

نگران نباشید اون جااان منم :))

ریفکتور - ریفکتور - ریفکتور

انقدری که من توی این پروژه ریفکتور زدم. دیگه اسم ریفکتور کردن میاد قلبم می گیره :)))

پلاگین ووکامرس رو ۳ بار ریفکتور کردم.

سرویس اصلی که الان مخزنش خصوصیه رو یه بار ریفکتور کردم.

پلاگین مجنتو رو 4 بار ریفکتور کردم. هر بار یه گیر و گوری داشت.

رسما دیگه سر مجنتو اینجوری شده بود که ارور می داد ارور رو فیکس نمی کردم. یه ریفکتور می زدم روش انقدر عصبانیم کرده بود.

اخه بشر مجبوری مگه پروژه‌ای که بلد نیستی رو قبول می کنی ؟

من به جز وردپرس رسما از بقیه فروشگاه سازهایی که باید براشون پلاگین درگاه پرداخت رو می نوشتم هیچ اطلاعی نداشتم.

این قضیه سر اپن کارت اذیتم کرد. واقعا ساختار عجق وجقی برای مدل هاش داشت.

از اون بدتر سر مجنتو که رسما زخم و زیلی شدم. کاملا همه چیزش برام جدید بود. انصافا ندیده بودم کسی روتر ها رو با فایل xml تعریف کنه.

از چیزایی که یاد گرفتم بگم

ولی با این همه چیز جدید و ریفکتور ها و به فنا رفتن هایی که داشتم خیلی چیز یاد گرفتم توی پروژه.

یکی از چیزای خوبی که برام داشت باعث شد سرور رو به جای اینکه با لاراول بزنم با یه ساختار من در اوردی برای خودم کانفیگش کردم. از ساختار و عملکردش راضی ام فعلا :))

یه مسئله دیگه ای هم که کار کردن با این فروشگاه ساز های مختلف برام داشت این بود که با ساختار های مختلف آشنا شدم.

چیزایی باحالی به ذهنم رسیده. مخصوصا طرز کارکردن با کمپوزر که توی مجنتو دیگه دهنشو سرویس کرده بودن.

در آخر این پروژه یکی از بهترین تجربه هام بود.

اره خلاصه با همه خوبی ها و بدی هاش تموم شد.

بهترین تجربه ای هم که از این پروژه بدست آوردم فیدبک هایی بود که از جامعه کاربری تزوس می گرفتم ( بدترین ضدحال هم همینجا بود چون به اسم خودم فیدبک نمی گرفتم :(((( )

در آخر هم ویدئوی لایو یوتیوبی که من بدون مهارت صحبت کردن انگلیسی اجرا کردم ( که البته متین زحمت کشید و گندکاری هامو جمع کرد ) رو تقدیمتون می کنم.

تا باشد که رستگارشویم.

P.S

  • ولی خداوکیلی شما خواستید پخش زنده بدید یکم قبلش رو زبانتون کار کنید. نه مثل من که با اون اعتماد به نفس رفتم قهوه ای کردم همه جا رو اومد :)))
  • از دست اندرکاران دیگه این پروژه هم تشکر می کنم
  • دیگه بسه نوشتن. فعلا خداحافظ